محل تبلیغات شما



گرگها خوب بدانند ، در این ایل غریب

گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز

گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند

توی گهواره چوبی پسری هست هنوز

آب گر نیست نترسید ، که در قافلمه مان

دل دریایی و چشمان تری هست هنوز

گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب

که اگر ماتم دیرین پدر سوخته مرجان و جهان را

گر چه " یاران کهن " بیعت دیرینه شکستند ولی

عهد و میثاق پدر چون گره طره یار

بسته بر جان همان دردکشان است هنوز

جان عشاق به راه شهداء در تب و تاب است هنوز


سیــــنیِ چای و گل و مـــــردی که مانند تو نیست
یک دلِ مُــــرده که دیگر گیر و پابندِ تــــو نیست
بین جمعــــیت صدای خنـــده ات پیچید و بعد.
تا ســــرم چرخید دیدم حیــــف! لبخندِ تو نیست
الـنـّکـاحُ سـنـــــــــتـی! آیـا وکــیـلم مـن؟! بـلـه
زیر لب با بغـــض گفتم این که پیــــوندِ تو نیست
با عســـــل کام منِ بیــــچاره شیــــرین تر نشــــد
تلخ می بوســــــــم لبی را که لبِ قنــــدِ تو نیست
تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من
آاای این کابوسِ واضح مثلِ سوگند تو نیست
بعداز این باید فراموشت کنم، از این به بعد.
شاعــــر این شــــعرِ غمــــگین آرزومــــند تو نیست
کودکی آشفته را هم چــــند سالی بعد از این،
می فشارم سخت در آغوش و فرزندِ تو نیست
می پرم از خواب و یادم نیست چیزی رابه جز
سیــــنیِ چای و گل و مردی که مانند تو نیــــست


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها